-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:40286 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:24

علم غيب پيامبر (ص)
قرآن پيامبر گرامي را انسان آگاه از غيب معرفي ميكند، به طور مسلم اين آگاهي از درون ذات او نجوشيده بلكه مانند ديگر علوم و آگاهيهاي او، از برون بر او القا شده؛ و به وسيله وسائل، از پس پرده غيبت - به اذن الهي - گزراش ميدهد.
از آنجا كه گروهي از بيخبران از مقام اولياء آگاهي پيامبر از غيب ، يك نوع الوهيت تصور كردهاند و چنين وانمود ميكنند كه آگاهي از غيب ازآن خدا است و كسي در اين وصف شريك و همتاي او نيست، لازم است قدري در اين مورد به صورت موجز سخن بگوييم تا حقيقت روشن گردد ولي اجمالاً يادآور ميشويم : آنچه كه از آن خدا بوده و نشانه الوهيت است علم نامحدود و بيپايان اوست، نه علم محدود و مكتسب از ديگري ! و علوم اولياي الهي از مقوله دوم است نه از مقوله اولي.
نخست به توضيح سه شاهراه معروف ميپردازيم :
به طور مسلم هر زندگي بشري از ناآگاهي شروع شده و كم كم وارد به محيط آگاهي ميگردد و به تدريج روزنههايي به دنياي خارج از ذهن پيدا ميكند.
نخست از طريق حواس ظاهري به حقايقي دست مي يابد، سپس بر اثر تكامل دستگاه تعقل و تفكر، كم كم با حقايقي كه از قلمرو حس و لمس بيرون مي باشد آشنا مي گردد، و در نتيجه يك فرد عقلاني و استدلالي گشته و از يك رشته حقايق كلي وقوانين علمي آگاه ميشود.
گاهي ازميان افراد بشر «اَبَر آگاهاني » پيدا ميشوند كه از طريق الهام، ازمطالبي آگاه ميگردند كه هرگز از طريق استدلال راهي به كشف آنها وجود ندارد از اين جهت دانشمندان ، ادراك بشر را به سه نوع ادارك تقسيم كردهاند: «ادراك توده مردم » ، «ادراك استدلال گران و متفكران» و «ادراك عارفان وروشن بينان».
تو گويي ظاهر بينان به كمك حس، متفكران به مدد استدلال، و روشن بينان به ياري الهام و اشراق از جهان بالا، به كشف حقايق ميپردازند.
نوابغ جهان، فيلسوفان و دانشمندان تأييد ميكنند كه يافتهها و ساختهها و پرداختههاي بيسابقه آنان، بيشتر بر اثر جرقههاي روشني بخش و الهام آميز، به ذهن آنان خطور كرده و سپس آنها به ياري شيوههاي تجربي و يا روش استدلالي به پرورش و تكميل و تحقيق آنها مبادرت جستهاند.

شاهراههاي سه گانه معرفت
از اين بيان استفاده مي شود كه بشر براي نيل به مقصود، سه شاهراه در اختيار دارد، توده مردم غالبا از طريق نخست ،و گروهي از راه دوم، و افراد انگشت شماري بر اثر تكامل روحي از راه سوم استفاده ميكنند:
1- راه تجربي و حسي:مقصود از اين قسم، آن رشته ادراكاتي است كه از طريق حواس بروني وارد قمرو ذهن ميگردند مثلاً هر يك از ديدنيها و چشيدنيها و بوئيدنيها و ... از طريق ابزار ويژه خود، در محل اداركات ما قرار ميگيرند و امروز اختراع تلسكوپ و ميكروسكوپ و راديو و تلويزيون و... كمكهاي شايان تقديري به ادراكات بشر نموده و او را بر دو ر و نزديك مسلط ساخته است .

2- راه استدلالي و تعقلي :متفكران جهان با به كار انداختن دستگاه تعقل وانديشه، از يك رشته مقدمات بديهي و روشن و ثابت در علوم ، يك سري قوانين كلي خارج از حس را كشف ميكنند و قلههائي از معرفت و كمال را تسخير مينمايند.
قوانين كلي علوم به قيد كليت، مسائل فلسفي و آگاهيهاي مربوط به خدا و صفات و افعال او و مسائلي كه در علم عقائد و مذاهب مطرح ميگردد، همگي مولود دستگاه تفكر و نتيجه به كار افتادن نيروي عقل انساني است .

3- راه الهام و اشراق :اين راه، واقعيت شناسي سومي است كه در وراي دستگاه حس و تعقل قرار دارد، يك نوع واقعيت شناسي خاصي است كه امكان آن از نظر علم و دانش قابل انكار نيست ، البته نظام جهان بيني محدود مادي، نميتواند يك چنين ادراك غير حسي و تعقلي را بپذيرد، اما ازنظر اصول علمي راهي براي انكار آن وجود ندارد.
به گفته يكي از روان شناسان: جنبههاي تجربي به وسيله حواس شناخته ميشود و جنبههاي عقلاني به واسطه انديشه منطقي و رياضي به مرحله ادراك ميرسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوههائي از جنبههاي ماوراي حس و استدلال - روشن بينيهاي برق آسا، و جرقههاي روشنگر كه ذهن حساس نوابغ از آنها برخوردار است - به مقام رؤيت ميرسند.
پرفسور «سوروكين» روانشناس معروف يكي از آن افرادي است كه وجود سه شاهراه حقيقت شناسي را به روشني تصديق كرده و براي ادراك عرفاني و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتي ويژه قائل است و صريحاً ميگويد:
«نميتوان اين راه را تخطئه و تحقير نمود، مگر ميتوان آموزش گسترده اديان بزرگ را يك سره به تقليد كوته بينان نظام مادي ناچيز و بي حكمت شمرد و براي آن ارزشي قائل نگشت؟!».
بنا بر اين ميتوان معرفتهاي سهگانه را به شرح زير نامگذاري كرد:
1- راه حس يا حس آگاهي.
2- راه عقل يا خرد آگاهي.
3- راه الهام يا دل آگاهي.

امروز علم روانشناسي ، الهام رابه صورت يك واقعيت رواني پذيرفته و آن را چنين توصيف ميكند: «ادراك ناگهاني، آگاهي بخش توضيح دهنده يكباره و بدون مقدمه كه چون برقي لامع در صفحه ذهن ميدرخشد بي آن كه حتي غالباً پيشاپيش درباره آن انديشيده باشد.»
اهميت و نفوذ الهام در اكتشافات علمي مورد تأييد دانشمندان قرار گرفته است «البرت اينيشتين » (1879 - 1955م،) با بسياري از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخي از دانشمندان اسلامي كه الهام را كليد معارف ميدانند، وي الهام را عامل پر ارج در اكتشافات علمي ميداند.
در سال 1931 م دو دانشمند شيمي دان امريكايي به نام يلات و پيكر پرسش نامهاي براي تحقيق درباره اهميت الهام در كشف و حل مشكلات علمي، ميان گروهي از دانشمندان شيمي پخش كردند و نتايج بسيار ارزنده آن را منتشر كردند.
يكي از دانشمندان ، مورد سؤال را اينطور پاسخ داده است : «درباره حل مسألهاي كار و فكر ميكردم ولي در اثر اشكالات و ابهامات فراوان آن، تصميم گرفتم كه ديگر به كلي آن كار و تمام افكار مربوط به آن را كنار بگذارم ، فرداي آن روز در حالي كه سخت مشغول كاري ديگر بودم يك باره فكري ناگهاني مانند جهش برق، در خاطرم خطور كرد و آن همان حل مسألهاي بود كه مرا به كلي مأيوس كرده بود.»
نظيراين گزارش ازهانري يوانكاره (1912 - 1854 م) رياضي دان نامي فرانسه و بسياري ديگر از دانشمندان طبيعي ، رياضي و فيزيك نقل شده است .
جالب توجه اين است كه بسياري از الهامهاي علمي كه سبب كشف واقعيتي پرارج شده است نه تنها با اشتغال و تمركز فكري دانشمندان در زمان فعاليتشان ارتباط نداشته است، بلكه حتي با رشته تخصصي آنان نيز داراي رابطه نزديك نبوده است شاهد گوياي اين مطلب اين است كه مثلاً لوئي پاستور (1822 - 1895 م) با اينكه متخصص در علم شيمي بوده، با اين حال بيشتر اكتشافات و خدمات ارزنده او به جامعه بشريت، در زمينه علم زيست شناسي و پزشكي بوده است !.

الهام و الكسيس كارل
ازميان دانشمندان معاصر آقاي «الكسيس كارل» از جمله افرادي است كه براي الهام، ارزش خاص قائل شده است و معتقد است كه روشن بينان بدون استفاده از اعضاي حس خود، افكار ديگران را درك ميكنند، و حوادث دور - از لحاظ مكان و زمان - را كم و بيش ميبينند ، و آن را يك موهبت استثنائي ميداند كه جز افراد معدودي از آن برخوردار نيستند، اين دانشمند نامي كوشيده است كه در اين بحث مطالب علمي و يقيني را از احتمالات جدا كند، و انسان را مجموعهاي از مطالعات و تجربياتي كه در تمام اعصار و همه كشورها شده، در نظر بياورد و توانسته است بسياري از شكلهاي فعاليتهاي انساني را مطالعه كند، در اينجا براي اين كه خوانندگان گرامي با نظريه اين دانشمند درباره الهام بيشتر آشنا شوند خلاصه گفتار او را ميآوريم:ء
«به يقين اكتشافات علمي تنها محصول و اثر فكر آدمي نيست، و نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا ، از خصائص ديگري چون اشراق برخوردارند؛ با اشراق چيزهايي را كه بر ديگران پوشيده است مييابند و روابط مجهول را بين قضايايي كه ظاهراً با هم ارتباط ندارند، ميبينند، و وجود گنجينههاي مجهول را به فراست در مييابند ، تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دليل و تحليل ، آنچه را كه دانستنش اهميت دارد ميدانند، يك مدير واقعي احتياجي به محكهاي هوش و اوراق اطلاعاتي براي انتخاب مرئوسين خود ندارد، يك قاضي خوب بدون توجه به جزئيات مواد و تبصرههاي قانون، و حتي گاهي به گفته «كاردوزو» با در دست داشتن ادعا نامه غلط ميتواند حكم صحيح بدهد، يك دانشمند بزرگ ، خود به خود به سوي راهي كه منجر به كشف تازهاي خواهد شد كشانده ميشود اين همان كيفيتي است كه پيشتر ، الهام ناميده ميشد».
«دانشمندان را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: يكي منطقي و ديگري اشراقي، ترقي علوم مرهون اين هر دو دسته است ، در علوم رياضي كه اساس و پايه كاملاً منطقي دارد نيز اشراق سهم بسزايي دارد ميان رياضي دانان هم اشراقي ميتوان يافت و هم منطقي «هر ميت » و «ايرشتراس» اشراقي، «برتران» و «ريمان» منطقي، بودند. روشن بينان بدون استفاده از اعضاي حس خود، افكار ديگران را درك ميكنند و حوادث دور از لحاظ زمان و مكان را كم و بيش ميبينند و از بعضي اشيا و قضايا اطلاعات مطمئنتري از آنچه با اعضاي حس درك ميشود، ميدهند ، براي فرد روشن بين ، خواندن افكار شخصي ديگران، به اندازه توصيف چهره وي آسان است ولي كلمات «ديدن» و «حس كردن» براي بيان آنچه در شعور وي مي گذرد كافي نيست چون چيزي را نميبيند در جاي جستجو نميكند، بلكه فقط مي داند».
«در بسياري از موارد هنگام مرگ يا هنگام مواجه شدن با يك خطر بزرگ، بين فرد با فرد ديگر ارتباطي برقرار ميشود و كسي كه در بستر مرگ افتاده و يا قرباني حادثهاي شده است براي يك لحظه، به شكل عادي خود، به نظر يكي از دوستان نزديكش ميرسد، اغلب اين شبح خيالي، خاموش و ساكت ميماند وگاهي نيز سخن ميگويد، و مرگ خود را خبر مي دهد، و نيز گاهي ، روشن بين از فاصله بعيد ميتواند منظره يا شخص يا صحنه را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند، و چه بسيار كساني كه در حال عادي روشن بين نيستند ولي در طول عمر خود يكي دوبار اين قبيل ارتباطات را تجربه كردهاند».
«به اين ترتيب گاهي شناسائي دنياي خارج، از راههاي ديگري به جز اعضاي حسي، براي ما ميسر ميشود. شكي نيست كه فكر ميتواند حتي از فواصل دور، دو فرد انساني را مستقيماً با هم مربوط كند اين قضايا كه مطالعه آنها در عهده علم جديد «متاپسيشيك» است بايد همان طوري كه هست پذيرفته شود زيرا حقايقي دربر دارد و جنبهاي از وجود انساني را كه هنوز خوب شناخته نشده است معرفي ميكند و شايد بتواند علت روشن بيني فوقالعاده برخيها را براي ما روشن سازد. 1
بنابراين، ادارك حسي و تعقلي دو وسيله است براي روح انساني كه تسلط او را بر قسمتي از جهان خارج تأمين ميكند ولي در عين حال براي روح انسان وسيله توصيف نشدني ديگري وجود دارد كه ارتباط او را با جهان خارج برقرار مينمايد و نتيجه آن امور زير است كه مورد تصديق همه دانشمندان ميباشد:
1- اكتشافات علمي محصول و اثر تنها فكر آدمي نيست و نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا از نيروي الهام نيز برخوردارند.
2- روشن بينان بدون استفاده از اعضاي حسي خود افكار ديگران را درك ميكنند تا آنجا كه براي فرد روشن بين خواندن افكار شخص ديگر، به اندازه توصيف چهره وي آسان است .
3- هنگام مرگ يا پيش آمدن خطر، ما بين فرد و فرد ديگر، ارتباطي برقرار ميشود و كسي كه در بستر مرگ افتاده ، براي يك لحظه به شكل عادي خود به نظر يكي از دوستانش ميرسد.
4- روشن بين ميتواند از فاصله بعيد، منظره يا شخص يا صحنهاي را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند.

شهود و فلسفه برگسن
در ميان دانشمندان مغرب زمين ، برگسن (1859 - 1941 م) بيش از افراد ديگر به شهود اهميت داده تا آنجا كه مخالفان مكتب وي ، او را مظهر ضد عقلاني و استدلالي معرفي كرده و گروهي او را از ايده آليستها خواندهاند و اين نوع حق كشيها در تاريخ علم فراوان است، او ديگر بسان دانشمندان شهود را در مقابل حس، و عقل را جزو منابع معرفت قرار داده است .

غروربي جا
انكار الهام و آگاهيهاي غيبي، معلول غرور بي جايي است كه دامنگير جمعي از ماديهاي قرن هجدهم و نوزدهم شده است ، آنان تصور ميكردند كه همه چيز را فهميدهاند و در دائره هستي براي آنان مجهولي باقي نماند

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.